قناعت طبع :)
دلم یک شعر میخواهد گفتن، که شاید گفته باشم پیشترها
عجب ترس خموشی دارد این دل ز خواستن های بی پروا
دل و دستم گو سیر است که نانی بر نمی گیرد
مگر از بهر نان گفتم من آن شعر ها؛ نیشتر ها
نمیدانم چه میترسد ز داشتن های افزونتر
قناعت میکند طبعم ز خواستن، بیشترها
عجب ترس خموشی دارد این دل ز خواستن های بی پروا
دل و دستم گو سیر است که نانی بر نمی گیرد
مگر از بهر نان گفتم من آن شعر ها؛ نیشتر ها
نمیدانم چه میترسد ز داشتن های افزونتر
قناعت میکند طبعم ز خواستن، بیشترها
س.س
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۴ ساعت 21:40 توسط سمانه ساعدی
|