یکی بود یکی نبود

هنری بود خیلی خوب و قسنگ

حاصل دوخت نخای رنگارنگ

هنری که یادگار مادراست

تا که هست توی خونه مهر و وفا یه ماجراست

پر حرفه این هنر با این همه ریاضتش

بیا یک بارم شده با هم بریم زیارتش

 

صحنه یک شال ساده و بی ماجراست

تا که دستی روی اون نقش نکشه شروع کجاست

یه سبد پر از نخای رنگارنگ

آمادست تا که کنه این نقشو رنگ

اما چرتکه رنگامیزی یه سوزنه

سوزنی که برای رد شدن شعاع نور، داره یک روزنه

هر دفعه دنبال خود شعاعی از رنگ میکشه

این کار رو با حضور یه نقش پر رنگ میکشه

 

نقش اول هنر یک بانویه

شال و نقشش همیشه رو زانویه

تاپ و تاپ با تپشای قلب خود

کوک و کوک، کوک میزنه رو نقش خود

تموم آرزوها، شادی ها و غصه هاش

گویا تابلو شده با این کوکاش

بعد هر بار که می دوزه یه عالم آروم میشه

نه غمی نه غضه ای ، بدی ها تموم میشه

 

  این هنر که روی بوم شال کشیده شده

یه عالم طول کشیده که پته شده

 

 ۹۰/۴/۲۶