نيايش پاک سهرابی
نيايش پاک
بررسی واژه سیب در شعر سهراب سپهری
من به سیبی
خوشنودم
ذهن خیالپرداز ایرانیان از دیر باز،در دامنه ادبیات واستفاده از مضامین آشنا وقابل لمس در معانی خاص تجسس کرده ومنجر به آفرینش سمبل ها وصور خیال گشته است.ایرانیان از ابتدای تاریخ ادبیات مدون تا کنون در بسیاری از متن های خویش اندیشه خود را با کمک این سمبل ها بیان کرده اند.
در بسیاری از کتب قدیمی برای طبیعت"روح" قایل شده اند وهمین نشان دهنده نوعی امتیاز از جانب انسانها برای طبیعت بوده است.
درمینوی خرد،یکی از مناظره های دانا ومینوی خرد بحث در مورد زمین غمگین وزمین شاد است.دانا می خواهد بداند با چه کارهایی می تواند زمین را "شاد" کند وچه کارهایی باعث "غمگین شدن" زمین می شود؟ خود این بحث (شاید)نشانه روحی است که ایرانیان برای زمین قایل بوده اند.چرا که تا پدیده ای دارای روح نباشد،تغییرات صفات قلبی وروحی برایش مطرح نیست.البته این موضوع به ریشه مذهبی ایرانیان که آناهیتا،میترا وایندیرا را احترام می کردند برمی گردد وبعد از آن به دین زرتشت بر می گردد.
در تمامی این اندیشه ها ومذاهب،روح طبیعت حکمفرماست.
ایرانیان برای هر روز فرشته ای موکل بر آن روز دارند. ودر هر روزاز جشنهای خود میوه وغذایی مخصوص دارند که متناسب با آن روز وآن فصل است.مثلا در شب یلدا ایرانیان سفره ای از میوه های تر وخشک می انداختند تا با برگزاری جشن وبه سر بردن شب در نزد دوستان،نحسی این شب را از بین ببرند. امروزه سفره شب یلدا تقریبا همان سفره است با تفاوتهایی. آجیل های خشک، هندوانه،انار ومیوه های دیگر فصل در سر سفره ایرانیان دیده می شود.هندوانه جای آتش را پر کرده است. انار به عنوان نشانه ای از تولد حضرت مسیح(ع) وتولد میتراست.یلدا شبی است که درانتهای آن بالاخره نور بر ظلمت غلبه می کند.در اشعار منوچهری دامغانی،سمبل ها بیشتر به گلها وگیاهان روی آورده اند.
در همین دوره کتابی به عربی یافته شد که در آن محتوای سفره های غذا وهنر آشپزی وسفره آرایی در دربار خلیفه های عرب در ایران آمده بود ودر آن می توان جا ومقام هر غذا را در نزد ایرانیان باستان یافت.در دوره بعدی ادبیات وبخصوص شعر ایران(سبک عراقی)به دلیل درون گرایی شعرا ودور شدن از طبیعت،استفاده از سمبل ها بیشتر به همان روشی است که در اشعار شعرای طبیعت گرای سبک خراسانی دیده می شودوبه ندرت بازآفرینی وابداع جدیدی در آن دیده می شود.
اما در دوره ادبی بعد(سبک هندی)این کمبود جبران می شود.شعرای این دوره به باز آفرینی معانی،نکته سنجی والفاظ باریک ودقیق روی می آورند.وهمین سبب پایه گذاری مضامین جدیدی شد که دربازگشت ادبی وخصوصا شعر نو به اوج خود رسید.
دربازگشت ادبی با پیدایش شاعران نوپرداز مانند نیما یوشیج واخوان ثالث وسیاوش کسرایی وسهراب سپهری،طبیعت گرایی دوباره جای خود را در میان شعر فارسی باز کرد.که به عنوان نمونه در شعر سپهری به بحث در باره واژه سیب خواهیم پرداخت.دکتر شفیعی کدکنی(م.سرشک)یکی از کسانی است که علاوه بر استفاده از این سمبل ها در شعرش،طی تحقیقی در صور خیال بسیاری از این ریزه کاریها را به تفصیل بیان نموده است.
سیب
واژه سیب اگر چه واژه ای آشنا با ذهن همگان است،اما در ادبیات،آنهم ادبیات معاصر از ویژگی مشخصی برخوردار شده است.
در ادبیات ایران،میوه ها هریک جا ومقام ویژه خویش را دارند.در سده چهارم وپنجم نزدیکان وخویشاوندان زوج جوان،در هنگام زایمان زن،تولد نوزاد پسر را با انداختن اناری در آب به پدر فرزند خبر می دادند.چرا که انار سمبل زندگی بود وایرانیان در این سده عقیده داشتند نسل از جانب پسر محفوظ می ماند.
از سده چهارم وپنجم به بعد وبیشتر در زمان قاجاریه(یعنی در زمانی که زن کاملا پرده نشین بود) جوانان بیشتر برای اظهار علاقه خویش به محبوب،از سیب استفاده می کردند.بعدها گل سرخ جایگزین این معنا شد.
کم کم واژه سیب به مفهوم "عشق" جای خود رابه مفهوم"زندگی" داد. در اشعار حمید مصدق وسپهری از این واژه برای هر دو معنا استفاده می شود.یعنی مفهوم عشق،زندگی وگاهی عشق در زندگی است.دراروپا سیب را به آن جهت میوه عشق می پندارند که میوه ممنوعه است.وعقیده آنان بر این است که آدم وحوا به واسطه خوردن این میوه ممنوعه از بهشت رانده شدند.
سیب از دیدگاه سپهری
سهراب سپهری شاعر نوپرداز معاصر،تنها شعر پرداز نبود،بلکه در جامعه هنرمندان ایران به عنوان یک نقاش زبردست نیز مطرح است.عقیده نگارنده بر این است که سپهری را در ادبیات وشعرنیز باید نقاش معرفی کرد. دست تصویرگر او در اشعارش با چنان مهارتی کار کرده که برخی از اشعارش را به تابلوی نقاشی مبدل ساخته است.اما این تابلوها درست مثل نقاشی هایش از ویژگی مشخصی برخوردارند.برخلاف منوچهری که تابلو نقاشی عرضه شده در اشعارش برابر با خود طبیعت است.
سیب در اشعار سهراب در معانی مختلف به کار رفته است،ولی به طور کلی منظور اصلی وی از واژه سیب،عشق درزندگی بوده است.زیرا سپهری زندگی را با مفهوم عشق تفسیر می کند.
عشق در اشعار وی بیشتر بیانگر این مطلب است:به طبیعت وعشق موجود در طبیعت نگاه کن تا به خدا برسی.(تقریبا شبیه به آنچه در دیوان ناصر خسرو آمده است.)
در صدای پای آب،واژه سیب به مفهوم عشق به کار رفته وسپهری عشق را تنها شرط لازم وکافی برای زندگی می داند
تا بخواهی خورشید
تا بخواهی پیوند
تا بخواهی تکثیر
من به سیبی خوشنودم
وبه بوییدن یک بوته بابونه
من به یک آینه،یک بستگی پاک قناعت دارم
( صدای پای آب،ص289،هشت کتاب)
اما این عشق،عشقی کاملا عارفانه است.زیرا سهراب واژه زن وعشق را به طور کلی در اشعار خویش جدا کرده است.سیب را سمبل عشق اهورایی وافلاطونی ،و زن را سمبل عشق جسمانی گرفته است.... او تنها بودن را لازمه اندیشیدن،یادگرفتن،تامل وشناخت می داند.وعشق درتنهایی طبیعت،آن طبیعتی که سهراب آن را جانماز خود قرار می دهد،عرفان است.عشقی است که در روشنایی ریشه می گیرد واز پی رنگی نیست واز بوقلمون صفتی به دور است
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
"چه سیب های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است."
ومیزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
وعشق،تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس.
وعشق،تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
(مسافرص 306 هشت کتاب)
در اینجا سیب مفهوم زندگی را در بر می گیرد،زیرادر جایی که عشق سازنده زندگی است نمی توان فصل جداکننده ای بین زندگی وعشق قایل شد.
در اینجا با به کار بردن واژه عشق وسیب به طور جداگانه نظر به مفهوم زندگی بیشتر متمرکز می شودوامکان پرواز وپرنده شدن را در زندگی در کنار عشق می بیند.
در بعضی از اشعار سهراب ،بعد از سیر طولانی الفاظ در ایده آلیسم،شاعر ناگهان به رئالیسم می رسد ودر این لحظات اندوه شاعر در قالب مضامین نو،نمایان است.به طور مثال یکجا شاعرآرزو می کند ای کاش مردم صادق بودند.
من اناری می کنم دانه
به دل می گویم:
کاشکی این مردم دانه های دلشان پیدا بود.
ولی ناگهان به پوچ بودن این اندیشه پی می برد:
می پرد در چشمم آب انار،اشک می ریزم
مادرم می خندد.
سهراب این معنا را با واژه سیب این گونه بیان کرده است:
ودر کدام زمین بود
که روی هیچ نشستیم
ودر حرارت یک سیب دست ورو شستیم
در این مضمون سهراب ماهرانه ایده آل ورئال را با هم به تصویر کشیده است ودر جستجوی ایده آل ها در زندگی واقعی اطراف خود می گردد.
گذر سیال ذهن سهراب در آینده برای پر کردن کمبودهای حال به سوی ایده آلیسم روی می آورد.اگرچه شعر او علاوه بر این دو،رنگی پررنگ از ناتورالیسم دارد،اما سپهری ایده آلیسم را با جریان سیال ذهن خویش به هم آمیخته وقانون جدیدی نوشته که بر پایه عشق،نوعدوستی وایثار استوار است.
این قانون در شعر"وپیامی در راه " به تفسیر بیان شده است.
روزی
خواهم آمد،وپیامی خواهم آورد
در رگ ها، نور خواهم آورد
وصدا در خواهم داد:ای سبدهاتان پر خواب!سیب
آوردم،سیب سرخ خورشید
( وپیامی در راه،ص329حجم سبز)
در اینجا"سیب"نوید یک زندگی در آینده ای نچندان دور ومالامال از عشق وآزادی وسبدهای پر خواب کنایه از خفقان وظلم است.وبیشتر مفهوم غفلت مردم را در دوران خفقان می رساند.
آنان که گفته اند عشق در زندگی سپهری نقشی نداشته،گویی واژه سیب را از دیوان او حذف کرده اند.گرچه چشم حقیقت بین به کرات در اشعار سهراب به خود واژه ومفهوم عشق نیز بر می خورد.
وقتی سپهری سیب را نشانه ای از عشق می داند،پس به این نکته معتقد است که عاشق ومعشوق هیچ یک بر دیگری برتری ندارند.بلکه هر یک نیمه ای از سیب هستند که در کنار هم سیر تکاملی را می پیمایند وهر یک در کنار هم مجموعه واحدی را می سازند که زندگی تکاملی را معنا می بخشد.سپهری به کرات از درون تنها وبی رنگی درونش سخن می گوید.دقیقا سخن از همین نیمه گمشده است که وی به دنبال آن می گردد.اما گاهی تنها بودن درون،تنها دلیل نیافتن معشوق نیست.گهگاه انسان در میان هزاران آدم اطرافش احساس تنهایی می کند واین به دلیل عدم تطبیق فردی واجتماعی است،زیرا هنجارهای فردی او با هنجارهای اجتماعی اش هماهنگی ندارد.وارزشهای او به صورت ضدارزش در اجتماع نمود کرده است وضدارزشهایش همگی ارزشهای اجتماعی رادر بر می گیرد. اینجاست که شاعر احساس تنهایی خویش را درمیان انسانهای اطراف خود بیان می کند.بعد از این شاعر دست در دامن هنر می زند ودر میان هنر خویش به دنبال نیروی اهورایی می گردد که با آن قفس تنگ اجتماعی خویش را زینت بخشد وآن عشق است.
مادرم صبحی می گفت:موسم دلگیری است
من به او گفتم:
زندگانی سیبی است،گاز باید زد با پوست.
( ساده رنگ ص343هشت کتاب)
بیان عشق وتصاویر عاشق ومعشوق در زندگی است،اما واژه"پوست" در ایهام"سیب"صداقت را در جریان زندگی بیان می کند.
سیر تکاملی عرفان را در شعر"در گلستانه" می بینیم.
زندگی خالی نیست
مهربانی هست،سیب هست،ایمان هست.
(درگلستانه ص350 هشت کتاب)
به این ترتیب سه مرحله از مراحل طی طریق عارف بیان شده است:طلب،عشق،معرفت. از طلب به مهربانی تعبیر کرده است،عشق را به سیب وایمان را به معرفت تعبیر کرده است.
منبع:
در همین نزدیکی
لای این شب بوها...